
در حال بارگذاری...
خرید کردن چه به عنوان تهیه خوراک یا پوشاک و چه حتی به عنوان نوعی سرگرمی، بخشی از فعالیت روزانه افراد است.
فضاهایی که افراد برای این فعالیت ها انتخاب می کنند گویای فرهنگ ، سبک زندگی ، علائق و سلیقه های شخصی آنهاست. بنابراین افراد فروشگاهایی را انتخاب می کنند که بتوانند با آنها ارتباط برقرار کرده و احساس راحتی کنند و فضاهایی که با تصویر ذهنی آنها سازگار نباشد را به طور ناخودآگاه پس می زنند.
بنابراین طراحی فروشگاه نیازمند دقت نظر طراح و توجه به روند درحال تغییر مد و نیازهای مشتریان است. در واقع طراحی فروشگاه جزء رقابتی ترین بخش های حوزه طراحی داخلی مدرن هست؛ زیرا این فضاها به طور مرتب به روز می شوند تا رقابتی تر ،جذاب تر و خلاقانه تر به نظر برسند.
هرچند خلق فضای فروشگاهی موثر برای یک برند مسیر خیلی ساده ای ندارد؛ اما یکی از مهم ترین گام هایی که طراحان برای رسیدن به این هدف بر می دارند آنالیز و فهم برند است.
در این مقاله قصد دارم توضیح بدهم که چگونه یک طراح می تواند فضایی را خلق کند که برگرفته از هویت یک برند باشد؛ و چطور این هویت را در فضای سه بعدی فروشگاه به نمایش در بیاورد تا نهایتا منجر به فروش بیشتر شود.
مفهوم برند یا نام تجاری به طور ذاتی با تبلیغات و بازاریابی و ترغیب مشتریان به خرید بیشتر همراه هست.
یک برند می تواند به یک محصول یه یک شخص خاص یا یک لوگو اشاره داشته باشه. واضح هست که برندی که در بین رقبای خود شاخص تر هست مسیر ساده ای را طی نکرده.
به این موضوع فکر کنید که چرا اغلب افراد به نوشابه، "کوکا" (یا همان کوکاکولا) می گویند نه پپسی... اسمی که حتی از مرزهای یک کشور هم عبور کرده.
برندهایی قادر به ادامه ی حیات و برتری جویی نسبت به سایر رقبای خود هستند که به ارزش های سازمانی خود در تمامی حوزه ها پایبند باشند و یکی از وظایف اولیه طراح داخلی فهم این ارزش هاست.
بنابراین در اصول طراحی فروشگاه، مفهوم درک شده از یک برند در شکل دادن کانسپ طراحی فضا نقش بسیار مهمی دارد. طراح ارزش های یک برند و کیفیت آن را در فضای سه بعدی شبیه سازی می کند؛ به نحوی که از طریق انتخاب فرم، رنگ، گرافیک، سبک و ... آن ارزش ها را با پیامی قوی تر به مخاطب منتقل کند.
بنابراین طراح در گام نخست باید بداند که یک نام تجاری
در واقع اطلاعات جمع آوری شده از این اصول هستند که هسته اصلی استراتژی های طراحی را شکل می دهند. بنابراین طراح نباید نگاهی عام به موضوع داشته باشد.
معمولا به منظور گسترش یک برند جدید یا بازسازی یک برند ناکارآمد، از متخصصان و مشاوران فروش و گرافیست ها و طراحان داخلی کمک گرفته می شود. بعد از بررسی هایی که در زمینه خدمات فعلی و آتی محصولات انجام می شود، گرافیست و طراح داخلی سعی می کنند به بهترین شکل ممکن اهداف سازمانی پیش برنده ی مجموعه را در حوزه ی بصری به نمایش در بیاورند.
در راستای این هدف برای گام اول، طراحان گرافیک مفهوم پشت ایده ی اصلی را مد نظر قرار می دهند؛ و با این پرسش شروع می کنند که مخاطب قرار است چه درک و دریافتی از این برند داشته باشد.
بنابراین حسی که قرار باشد به مخاطب القا شود را در غالب فرم و رنگ در لوگو و رنگ سازمانی برند ارائه می کنند. بعد از اینکه این روند با صاحبان برند به توافق نهایی رسید؛ تمامی این اطلاعات در کتابچه ای آرشیو می شود تا در اختیار طراحان داخلی قرار بگیرد. در این مرحله همکاری طراحان گرافیک و طراحان داخلی آغاز می شود.
تصور کنید طراح با یک پوسته از یک بنا ( یعنی سقف و کف و دیواره ها) رو به رو ست، که قرار هست ماهیت و اهداف یک نام تجاری را از طریق رنگ، فرم، بافت، نمایش لوگوی مجموعه و حتی صدا و رایحه، در فضا ارائه دهد. کاری کند که خریدار محصول را حس کند و تلاش کند تا با ناخودآگاه مخاطب ارتباط برقرار کند.
ولی برای شروع، طراح باید مخاطبان خود را آنالیز کرده و بشناسد. پس نیاز است که در مورد سبک زندگی آنها اطلاعات کلی داشته باشد؛ مثلا خریداران چه ماشینی سوار می شوند؟ کجا زندگی می کنند؟ چقدر درآمد دارند؟ چه سطح کیفی از زندگی را تجربه می کنند؟ و از همه مهم تر اینکه چه انتظاری از تجربه ی حضور در یک فروشگاه دارند؟ تمام این پرسش ها مبنای شکل گیری کانسپتی هست که در طراحی پوسته ی داخلی و خارجی فروشگاه نمود پیدا می کند. در واقع تبدیل یک نام تجاری به یک تجربه ی مکانی که در اصطلاح Brand scaping نامیده می شود.
بعد از شکل گیری کانسپت اولیه، هر آنچه در ذهن طراح از این روند نقش بسته، تبدیل به اتود های دستی و یا ماکت های اولیه می شود، که در اصطلاح به آن mock گفته می شود. طراح در دنیای فیزیکی شروع به مرور فضای داخلی می کند که قرار هست طراحی کند. بنابراین پلان های سیرکولاسیون و مجاورت و اسکیس های اولیه ترسیم می شود.
در حین در نظر گرفتن این موارد طراح حتی در مرحله فروش بیشتر محصولات هم می تواند نقش موثری داشته باشد؛ به این صورت که محدوده ی فروش هر نوع کالا را در چه حوزه ای از فروشگاه در نظر بگیرد. هر چند که اکثر برند ها تیم مشخص بازاریابی مخصوص به خود را دارند، اما این موضوع از نظر طراح هم باید مورد توجه باشد تا بازدهی و فروش محصولات تا جایی که ممکن هست بالا برود.
بعد ازاینکه این روند کمی پیش رفت، طراح متریال های پیشنهادی را بر روی سطوح تست می کند. تمامی خروجی کار در غالب تصاویر سه بعدی و نقشه ها و همین طور مودبرد ها به کارفرما ارائه می شود.
در این مرحله کارفرما و طراح در چند مرحله رفت وبرگشتی نظرهای خود را ارائه می دهند تا به توافق نهایی برسند. طرح نهایی می تواند اصلاح یکی از طرح ها یا ترکیب نقاط قوت همه ی طرح ها باشد. و بهتر هست که تمامی این مسیر، تحت عنوان پروسه ی طراحی آرشیو شود.
بعد از توافق طرح نهایی، نقشه های اجرایی بر اساس موقعیت دقیق سایت و اندازه های فضا تهیه می شود، و تمام اطلاعات نهایی توسط تیم طراحی در کتابچه راهنما آرشیو می شود. این کتابچه شامل: جزییات نقشه های فاز یک و فاز دو از پلان ها، نماها و مقاطع؛ نقشه ی دقیق اتصالات، اطلاعات رنگ ها و متریال ها و همین طور نقشه های نور پردازی است.
دلیل انجام کار در واقع داشتن یک قرار داد طراحی بین تمامی شعبات احتمالی برند هست که هر تیم پیمانکاری می تواند آنرا اجرا کند.
بنابراین درک مفهوم برند و استراتژی هایی که پشت آن وجود دارد برای یک طراحی فروشگاهی موفق بسیار موثر هست. این موضوع از بابت توجه به مکان یابی فروشگاه و مخاطبان برند هم اهمیت خواهد داشت. مسئله ی مهمی که در موفقیت یا عدم موفقیت یک برند نقش بسیار مهمی دارد. این موضوع اگر توسط طراحان مسیر در ست خودش را طی کند، در نهایت نقش طراح داخلی در موفقیت و فروش بیشتر یک برند را به خوبی نشان خواهد داد.
خرید کردن چه به عنوان تهیه خوراک یا پوشاک و چه حتی به عنوان نوعی سرگرمی، بخشی از فعالیت روزانه افراد است.
فضاهایی که افراد برای این فعالیت ها انتخاب می کنند گویای فرهنگ ، سبک زندگی ، علائق و سلیقه های شخصی آنهاست. بنابراین افراد فروشگاهایی را انتخاب می کنند که بتوانند با آنها ارتباط برقرار کرده و احساس راحتی کنند و فضاهایی که با تصویر ذهنی آنها سازگار نباشد را به طور ناخودآگاه پس می زنند.
بنابراین طراحی فروشگاه نیازمند دقت نظر طراح و توجه به روند درحال تغییر مد و نیازهای مشتریان است. در واقع طراحی فروشگاه جزء رقابتی ترین بخش های حوزه طراحی داخلی مدرن هست؛ زیرا این فضاها به طور مرتب به روز می شوند تا رقابتی تر ،جذاب تر و خلاقانه تر به نظر برسند.
هرچند خلق فضای فروشگاهی موثر برای یک برند مسیر خیلی ساده ای ندارد؛ اما یکی از مهم ترین گام هایی که طراحان برای رسیدن به این هدف بر می دارند آنالیز و فهم برند است.
در این مقاله قصد دارم توضیح بدهم که چگونه یک طراح می تواند فضایی را خلق کند که برگرفته از هویت یک برند باشد؛ و چطور این هویت را در فضای سه بعدی فروشگاه به نمایش در بیاورد تا نهایتا منجر به فروش بیشتر شود.
مفهوم برند یا نام تجاری به طور ذاتی با تبلیغات و بازاریابی و ترغیب مشتریان به خرید بیشتر همراه هست.
یک برند می تواند به یک محصول یه یک شخص خاص یا یک لوگو اشاره داشته باشه. واضح هست که برندی که در بین رقبای خود شاخص تر هست مسیر ساده ای را طی نکرده.
به این موضوع فکر کنید که چرا اغلب افراد به نوشابه، "کوکا" (یا همان کوکاکولا) می گویند نه پپسی... اسمی که حتی از مرزهای یک کشور هم عبور کرده.
برندهایی قادر به ادامه ی حیات و برتری جویی نسبت به سایر رقبای خود هستند که به ارزش های سازمانی خود در تمامی حوزه ها پایبند باشند و یکی از وظایف اولیه طراح داخلی فهم این ارزش هاست.
بنابراین در اصول طراحی فروشگاه، مفهوم درک شده از یک برند در شکل دادن کانسپ طراحی فضا نقش بسیار مهمی دارد. طراح ارزش های یک برند و کیفیت آن را در فضای سه بعدی شبیه سازی می کند؛ به نحوی که از طریق انتخاب فرم، رنگ، گرافیک، سبک و ... آن ارزش ها را با پیامی قوی تر به مخاطب منتقل کند.
بنابراین طراح در گام نخست باید بداند که یک نام تجاری
در واقع اطلاعات جمع آوری شده از این اصول هستند که هسته اصلی استراتژی های طراحی را شکل می دهند. بنابراین طراح نباید نگاهی عام به موضوع داشته باشد.
معمولا به منظور گسترش یک برند جدید یا بازسازی یک برند ناکارآمد، از متخصصان و مشاوران فروش و گرافیست ها و طراحان داخلی کمک گرفته می شود. بعد از بررسی هایی که در زمینه خدمات فعلی و آتی محصولات انجام می شود، گرافیست و طراح داخلی سعی می کنند به بهترین شکل ممکن اهداف سازمانی پیش برنده ی مجموعه را در حوزه ی بصری به نمایش در بیاورند.
در راستای این هدف برای گام اول، طراحان گرافیک مفهوم پشت ایده ی اصلی را مد نظر قرار می دهند؛ و با این پرسش شروع می کنند که مخاطب قرار است چه درک و دریافتی از این برند داشته باشد.
بنابراین حسی که قرار باشد به مخاطب القا شود را در غالب فرم و رنگ در لوگو و رنگ سازمانی برند ارائه می کنند. بعد از اینکه این روند با صاحبان برند به توافق نهایی رسید؛ تمامی این اطلاعات در کتابچه ای آرشیو می شود تا در اختیار طراحان داخلی قرار بگیرد. در این مرحله همکاری طراحان گرافیک و طراحان داخلی آغاز می شود.
تصور کنید طراح با یک پوسته از یک بنا ( یعنی سقف و کف و دیواره ها) رو به رو ست، که قرار هست ماهیت و اهداف یک نام تجاری را از طریق رنگ، فرم، بافت، نمایش لوگوی مجموعه و حتی صدا و رایحه، در فضا ارائه دهد. کاری کند که خریدار محصول را حس کند و تلاش کند تا با ناخودآگاه مخاطب ارتباط برقرار کند.
ولی برای شروع، طراح باید مخاطبان خود را آنالیز کرده و بشناسد. پس نیاز است که در مورد سبک زندگی آنها اطلاعات کلی داشته باشد؛ مثلا خریداران چه ماشینی سوار می شوند؟ کجا زندگی می کنند؟ چقدر درآمد دارند؟ چه سطح کیفی از زندگی را تجربه می کنند؟ و از همه مهم تر اینکه چه انتظاری از تجربه ی حضور در یک فروشگاه دارند؟ تمام این پرسش ها مبنای شکل گیری کانسپتی هست که در طراحی پوسته ی داخلی و خارجی فروشگاه نمود پیدا می کند. در واقع تبدیل یک نام تجاری به یک تجربه ی مکانی که در اصطلاح Brand scaping نامیده می شود.
بعد از شکل گیری کانسپت اولیه، هر آنچه در ذهن طراح از این روند نقش بسته، تبدیل به اتود های دستی و یا ماکت های اولیه می شود، که در اصطلاح به آن mock گفته می شود. طراح در دنیای فیزیکی شروع به مرور فضای داخلی می کند که قرار هست طراحی کند. بنابراین پلان های سیرکولاسیون و مجاورت و اسکیس های اولیه ترسیم می شود.
در حین در نظر گرفتن این موارد طراح حتی در مرحله فروش بیشتر محصولات هم می تواند نقش موثری داشته باشد؛ به این صورت که محدوده ی فروش هر نوع کالا را در چه حوزه ای از فروشگاه در نظر بگیرد. هر چند که اکثر برند ها تیم مشخص بازاریابی مخصوص به خود را دارند، اما این موضوع از نظر طراح هم باید مورد توجه باشد تا بازدهی و فروش محصولات تا جایی که ممکن هست بالا برود.
بعد ازاینکه این روند کمی پیش رفت، طراح متریال های پیشنهادی را بر روی سطوح تست می کند. تمامی خروجی کار در غالب تصاویر سه بعدی و نقشه ها و همین طور مودبرد ها به کارفرما ارائه می شود.
در این مرحله کارفرما و طراح در چند مرحله رفت وبرگشتی نظرهای خود را ارائه می دهند تا به توافق نهایی برسند. طرح نهایی می تواند اصلاح یکی از طرح ها یا ترکیب نقاط قوت همه ی طرح ها باشد. و بهتر هست که تمامی این مسیر، تحت عنوان پروسه ی طراحی آرشیو شود.
بعد از توافق طرح نهایی، نقشه های اجرایی بر اساس موقعیت دقیق سایت و اندازه های فضا تهیه می شود، و تمام اطلاعات نهایی توسط تیم طراحی در کتابچه راهنما آرشیو می شود. این کتابچه شامل: جزییات نقشه های فاز یک و فاز دو از پلان ها، نماها و مقاطع؛ نقشه ی دقیق اتصالات، اطلاعات رنگ ها و متریال ها و همین طور نقشه های نور پردازی است.
دلیل انجام کار در واقع داشتن یک قرار داد طراحی بین تمامی شعبات احتمالی برند هست که هر تیم پیمانکاری می تواند آنرا اجرا کند.
بنابراین درک مفهوم برند و استراتژی هایی که پشت آن وجود دارد برای یک طراحی فروشگاهی موفق بسیار موثر هست. این موضوع از بابت توجه به مکان یابی فروشگاه و مخاطبان برند هم اهمیت خواهد داشت. مسئله ی مهمی که در موفقیت یا عدم موفقیت یک برند نقش بسیار مهمی دارد. این موضوع اگر توسط طراحان مسیر در ست خودش را طی کند، در نهایت نقش طراح داخلی در موفقیت و فروش بیشتر یک برند را به خوبی نشان خواهد داد.